پیدایم کن! |
چه روزهای زلالی بود! همیشه یکی از ما چشم می گذاشت، تا بی نهایت ِ بوسه می شمرد و دیگری در حول و حوش ِ شهامت ِ سایه ها پنهام می شد! ساده ساده پیدایم می کیدی! پونه پنهان نشین من! پس چرا در سکوت این مغازه پیدایم نمی کنی؟ بیا و سرزده برگزد! بگو: �-سک سک! مسافر ساده سرودنها!� من هم قوطی ِ قرصهایم را در جوی روبروی مغازه می اندازم! قلمم را، چرکنویس های تمام ترانه های تنهایی را! بعد شانه شعر را می بوسم! می گویم: �-خداحافظ! واژگان نمناک کوچه و باران! آخر فرشته فراموشکار ِ من برگشت!� پیاده راه می افتیم! از دره گرگها، تا کوچه دومین پرنده تنها راه دوری نیست! کنج دنج کوچه می نشینیم! من برایت از تراکم تنهایی این سالها می گویم و تو برایم از حضور ِ دوباره بوسه! دیگر �کبوتر باز برده� صدایت نمی زنم! بر دیوار ِ بلند کوچه می نویسم, �کبوتر با کبوتر، باز با باز� باور میکنم که عاقبت ِ علاقه به خیر است! کف ِ دست ِ راستم را نشان فالگیر ِ پیر پُل گیشا می دهم، تا ببیند که خط ِ عمرم قد کشیده است و دیگر مرا از نزدیکی نزول نفسهایم نترساند! آنوقت، ما می مانیم و تعبیر ِ این همه رؤیا! ما می مانیم و برآوردِ این همه آرزو! ما می مانیم و آغوش ِ امن علاقه... بیا و سرزده برگرد! بی بی ِ بازیگوش ِ من!● |
104296 بازدید
9 بازدید امروز
0 بازدید دیروز
49 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian